
استقامت*
نظرات شما عزیزان:
: X
هرچقدر بيشتر ميخواهمت . . .
دورتر ميشوي . . برگرد ! . . .
قول ميدهم ديگر دوستت نداشته باشم!!!
همه راست مي گفتند
تو آنجا من اينجا
همه راست مي گفتند
تو کجا من کجا؟؟
هميشه ديگران را ببخش؛
نه به خاطر اينکه آنها سزاوار ببخش اند؛
بلکه تو سزاوار آرامش هستي ...
قول داده ام گاهي هرازگاهي؛
فانوس يادت را ميان اين کوچه هاي بي چراغ و بي چلچله، روشن کنم؛
خيالت راحت، من همان منم؛
هنوز هم در اين شب هاي بي خواب و بي خاطره؛
ميان اين کوچه هاي تاريک پرسه مي زنم؛
اما به هيچ ستاره اي ديگر، سلام نخواهـم کرد ...!
همین که ساعتها و روزها
به فکرو خیال کسی هستی که به فکرت نیس
خود نوعی دیوانگیست
باشه ديگه نظر آدم وار بده
'-@------@- '
این نیسان با یک بشکه محبت قاچاق تقدیم به تو.
فقط دمت گرم، پاکش کن نیسان دزدیه!
هلو،
انار،
خیار،
کیوی،
این همه میوه،
تو چرا شبیه شلغم شدی؟!!!
+18.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
-۱۸
اینجا دیگه سرد میشه باید کاپشن بپوشی !
دوتا دستامو ميگرفتي و توي خيابونا با هم ميچرخيديم،
تمام عشقت من بودم...
قربانت فرقون
ز من نپرس که چرا پای علاقه ام ایستاده ام!
سال هاست با خود تکرار می کنم :
عشق با تمام "نرسیدن" هایش شیرین است ...
سفر را دوست دارم ...
اما آنگاه که هم قدم تو باشم سوي
جنگلهاي مه گرفته ...
کنار درياي آرامش لحظه هاي با تو بودن
نم نم باران
و حريق آتشي که ما ساخته ايم از هيزم هاي خشک
بوي خاک
وصداي آرشه ي ويالون من ...
و صداي دوست داشتني تو
که برايم ميخواني
باز
اي الهه ي ناز !.!.!
اعتراف ميکنم
اين همه واژه را بيهوده هدر مي دهم !
باور کن .!.!.!
يک نگاه من ...
جايگزين تمام اين واژه هاست ....
اما نمي دانم چرا ...
بعضي وقت ها ...
همين که اسمش را مي شنوم ...
بي اختيار خاطره از چشمم فرو مي ريزد .!.!.!
از روبرويم به كنارم بيا، دنيا را از چشمان من ببين ...
جوابِ محبت و دلدادگي اين نيست ...
برايم رجز نخوان ...من اهل جنگ نيستم ...
شــــاعرم ...
روح دارم ... احساس دارم ...
خيلي كه بخواهم گرد و خاک كنم
چشمانم خيس مي شود، دلم غزلِ غم مي سُرايد...
آنوقت بي حضور من و در پس دل به درد آمده ام
حال و روزت ديدني كه نه ...
ســـــــــرودنيست ....
دنياست...
تو هم يک روز شـــــاعر ميشوي ...
خوب زودتر ميرفتي بخوابي
شبت خوش داداش
چيه شخم ميزني يا تو فكر تلافي هستي؟!
هيچ وقت حسرت چيزايي رو كه نداري نخور
مثل تيپ، قيافه، مرام ...
حالا مگه من اينارو دارم كجا رو گرفتم
؟؟؟
خودم ميدونم قشنگه
1- با زبونت نميتوني همه دندوناتولمس كني
2 -اينقدرنفهمي كه الان داري اين كارو ميكني
3- الان نيشت بازه
4- اونقدرخري كه به خري خودت داري ميخندي
5- فكر ايني كه اينوواسه احمق ترازخودت بفرستي
رو درخت نوشتم،ميوه داد.
تو صحرا نوشتم،لاله زار شد.
آخه اين اسمه يا كود شيميايي؟
فرش هزار رنگ را همه زیر پا می اندازند...
ﮔﺎﻭ ﻣﯽ ﮔﻪ: ﻣﻦ ﺷﯿﺮ ﻣﯽ ﺩﻡ
ﺷﺘﺮ ﻣﯽ ﮔﻪ: ﻣﻦ ﭼﯿﺰﺍﯼ ﺳﻨﮕﯿﻦ ﺭﻭ ﺣﻤﻞ ﻣﯽ ﮐﻨﻢ
ﺗﻮ ﻫﻢ ﯾﻪ ﭼﯿﺰﯼ ﺑﮕﻮ ، آبروت ميره ها
هر جاي شهر كه مي رم ميبينم مردم تابلو هايي دستشون گرفتن كه اسم تو روش نوشته شده: گوسفند زنده !!!
هیچی خوش ب حالت ک با من دوستی برو حالشوببر لنگه ندارم!!!!!!!!!!!ه ه ه ه ه ه ه
گریه ای شد بر فراز آرزوهایم نشست
من نگاهت را کشیدم روی تاریخ غزل
تا بماند یادی از روزی که بر قلبم نشست . . .
تــنهايــي يعني ؛ ذهنم پــر از تو ،
خــالي از ديگران است ...
اما کنارم خــالي از تو ، پــر از ديگران
است.......
هـمـه چـيـز دسـت بـه دسـت ِ هـم مـيـدن
تـا تــو را غـرق در رويـاهـا و خـاطـراتـت کـنـن. . .
يـه آهـنـگ پـيـشـواز . . .
2 خـط شـعـر . . .
کـمـي هـواي بـهـاري . . .
يـک وجـب پـيـاده رو . . .
آهـنـگـي کـه دانـشـجـو خـونـه بـغـلـي گـوش مـيـدن . . .
2 کـلـمـه حـرف . . .
بـوي ِ يـه عَـطـر خـاص . . .
طـعـم ِ شـيـريـن ِ يـه خـوراکـي . . .
هـمـه و هـمـه کـافـيـه بـراي ايـنـکـه . . .
تــو چـنـد سـاعـت وسـط اتـاقـت دراز بـکـشـي
و خـيـره بـشـي بـه سـقـف
و صـداي بـارون بـشـه آرامـش دهـنـده تـريـن آهـنـگ ِ اون روزت !!!
ميدوني يه رابطه از کجا خراب ميشه؟؟
تو ناراحتش کني
يکي ديگه آرومش کنه......
من مي نويسم و تو نمي خواني
من مي نويسم و تو نمي خواني؛
اما چون، مخاطب تويي؛
مديونم اگر ننويسم ...!
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
بخور چون فسفر داره
بـه همـه کــس بـگویــم ..!
پــس خـاکــــش مـیکنـــم زیـر چهـــره ی خنـــבانــم..
تــا همــــه فـکـــر کننــــב . . .
نــه בرבی בارم و نــه قلبــــــی..
عشق مثل عبادت کردن مي مونه؛
بعد از اينکه نيت کردي ديگه نبايد به اطرافت نگاه کني ...
به کسي که دوستش داري بگو
که چقدر بهش علاقه داري ...
و چقدر در زندگي برايش ارزش قائل هستي
چون زماني که از دستش بدي
مهم نيست که چقدر فرياد بزني
او ديگر صدايت را نخواهد شنيد !!!!!!
او ديگر صدايت را نخواهد شنيد !!!!!!
زندگيِ من آرام مي گذشت.
اتفاقي نمي افتاد..!
تا اين که سکوتي تمامِ وجودم را دگرگون کرد!
بي صدا آفتابي شد.. و دستِ مرا گرفت و به راهِ نوشتن کشيد!
آري سکوت!
سکوتي که مشحونِ تحمل هاست..
سکوتي که از دنيا بريده است!
کاش نبود.. اما وجودِ من آن را شديدتر مي کند.
اي..! اي سکوتي که بي رحمانه مرا غرقِ محبت مي کني!
نمي خواهم.. محبت نمي خواهم!
اي صداي آشنا!... بد آمدي..چند روزي جرقه زدي رفتي.
تماشاي تو وقت مي خواست
گوشِ من پاسخي نديد
دلم مي خواهد صدايت را بشنوم..
همين!@ };-
گاهي بــه خـــاطـرش
مـــانـدن را تـحـمــل کن....
رفتن از دست "همـــه" برمي آيد ...
Design By : MohammadDesign.IR |